سخنرانی در جمع-چطور در جمع ها بدرخشیم

سخنرانی در جمع
سخنرانی در جمع جز ترسناک ترین ترس هایی است که ما آدم ها دچار آن می شویم و
در کل دنیا این ترس به صورت یکسان است.
و این مدل ذهنی است که ما باید فن سخنرانی در جمع را بلد باشیم.
وقتی ما میخواهیم در جمع سخنرانی کنیم همیشه و در همه حال استرس همراه ما است.
البته کمی استرس خوب است و کمک می کند که ما بهتر در جمع سخنرانی کنیم. اما یک سوال:
چرا سخنرانی در جمع برای همه ترسناک است ولی سخنرانی برای یک یا دونفر ساده و معمولی؟
دلیل آن چند تا نکته است:
1 خیره شدن چشم ها به طرف شما.
2 ترس از تپق زدن
3 تسلط نداشتن به کلام
4 قرار نگرفتن زیاد در موقعیت سخنرانی.
همه این 4 دلیل باعث می شود که ما در جمع های بزرگ تر احساس ترس داشته باشیم.
تاثیرات صحبت و اثر گذاری
تا جالا چند بار شده که در یک سخنرانی شرکت کرده باشید که و در همان چند ثانیه ی نخست،
نتیجه گیری کرده باشید که سخنرانی خوب خواهد شد یا خیر.؟
اگر سخنران را از قبل بشناسید، می دانید چه چیزی را انتظار دارید.
حتی اگر ندانید، شاید چیزی درباره ی او شنیده باشید تاثیری که او از همان آغاز در ذهن شما
ایجاد می کند به دیدگاهتان شکل می دهد.
سخنرانان خوب اهمیت شروع عالی را می دانند.
آن ها همچنین از نیاز به توجه به واکنش حضار کاملا آگاه هستند.
یک سخنرانی خوب، گفت و گویی نفر به نفر با هر یک از حضار است.
بیشتر بخوانید: چطور ترس خودمان را مدیریت کنیم
اولین تاثیرات سخنرانی در جمع
همین که ارتباطی را ایجاد کرده اید کاری که از آن به بعد باید انجام دهید این است که
حضار را تا انتها مجذوب نگه دارید.
اولین فرصتی که برای انجام این کار دارید تاثیری است که در ده تا سی ثانیه اول روی حضار می گذارید.
انسان ها غریزه های بقای دقیقا کودک شده ای دارند که این توانایی را به آن ها ودیعه داده است.
که تقریبا در یک لحظه تشخیص دهند چه کسی دوست یا دشمن است.
این امر به همان اندازه که برای سخنرانی در جمع یک یا دو نفر اهمیت دارد برای
سخنرانی در جمع یک گروه بزرگ نیز مهم است.
سخنرانی برای کسانی که شناخت دقیق ندارید
برای اینکه بتوانید یک ارتباط خوب با این افراد بگیرید این است که قبل از شروع سخنرانی تان با
بعضی از افراد که احساس می کنید حس بهتر از طریق ارتباط چشمی با شما می گیرد داشته باشید.
و این به شما کمک می کند که تا حدودی در شروع صحبت ترس شما کمتر شود.
یا شاید در یک شرکتی هستید که می خواهید برای همکاران خودتان صحبت کنید
در این طور مواقع ساده ترین نقطه ی شروع این است که درباره ی ابتکار عملی که بر سازمان
آن ها تاثیر می گذارد صحبت کنید .
یک شروع خوب و قوی به تثبیت اعتبارتان کمک می کند.
طوری باید با افراد ناشناس ارتباط بگیرید که انگار یک دوست قدیمی را سال ها ندیده اید و
الان دارید با این افراد صحبت می کنید.
وقتی با این احساس شروع به صحبت کنید می بینید که چقدر استرس و ترس شما کمتر شده
و خیلی راحت تر شروع به صحبت می کنید.
بیشتر بخوانید:شروع قدرتمند در سخنرانی
ایجاد رابطه دوستانه با یک گروه
ایجاد رابطه دوستانه با یک گروه مهارتی است که بسیاری از افراد آن را
به صورت طبیعی از طریق تجربه زندگی روزمره ایجاد می کنند.
برای اینکه یک سخنران موفق باشید باید بتوانید مهارت های تان را در برقراری ارتباط با دیگران
به سطحی بالاتر برسانید.
این روند با آگاهی خودآگاهانه شروع می شود که چطور رفتارتان شما را به هدفتان نزدیک تر یا دورتر می کند.
آمیگدال مغز
چرا این اتفاق هیمشه برای من باید بیفتد!؟ چرا نمی توانم در جمع صحبت کنم؟
چرا نمی توانم حقم را بگیرم؟ این سوالاتی است که جواب آن در آمیگدال مغز ما اتفاق می افتد
اگر ما بدانیم که این آمیگدال مغز ما چطور واکنش نشان می دهد دیگر
نگران صحبت کردن در جمع کمتر می شویم.
و ضروری است که همه ی ما بدانیم که چطور باید آمیگدال مغز خودمان را کنترل کنیم.
حالا سوال پیش میاد که اصلا آمیگدال چیه؟
قسمتی از مغز است که در همه ی انسان ها در دو طرف قرار گرفته و به شکل بادام است.
نقش مهمی که آمیگدال دارد این است که کنترل بخش یادگیری و حافظه را بر عهده دارد.
آمیگدال همچنین مسئول تظاهرات هیجانی چهره مانند:
خوشحالی و ترس است و نقش مهمی در اکتساب یادگیری هیجانی دارد.
آمیگدال سخنرانی در جمع
به طور خلاصه کار آمیگدال:
اتفاقات، رویدادها و تجربیات را متصل می کند به احساسات.
مثلا نمی گوید که این کاری که دارید انجام می دهید خوب است یا ید!
مثال می زنم تا واضح تر باشد.
من یکبار در مدرسه قرار بود که قرآن صبحگاهی را بخوانم، فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟
هیچی گند زدم. از شدت استرس و ترس دست و پای من می لرزید و اصلا نفهمیدم که چی خواندم .
بعدش هم ناظم، مدیر و اکثر بچه ها که داخل صف بودند من را مسخره کردند.
حالا آمیدگدال به نظر شما اینجا کارش چی بود؟
آمیگدال میگه جمع بد است و دیگر قرآن نخوان!
از این به بعد هر موقع در جمع قرار بگیرم بهم می ریزم و احساس می کنم شرایط خطرناک است.
یا مثلا مهارت های ارتباطی و کلامی خوبی برقرار می کنید، آمیگدال میگه:
ارتباط با دیگران خوب است و همیشه این کار را انجام بده.
بسته به تجربیات گذشته ما، چیزهایی که دیده ایم یا شنیده ایم آمیگدال ارزش گذاری می کند.
و اگر مانند مثال بالا رفتار کنم و برای آمیگدال پیش بیاد اوضاع خیلی بهم ریخته می شود.
فرض کنید آمیگدال احساس می کند که ارتباط با جنس مخالف خطرناک است یا
ممکن است آبروی من برود یا احساس کند که سخنرانی در جمع خطرناک است بعد ببینیم چه اتفاقی رخ می دهد:
چهار اتفاق مهم در آمیگدال
1 ضربان
ضربان قلب بالا می رود، احساس می کنیم صورتمان سرخ شده عرق می کنیم و
کلا سیستم بدنی بهم می ریزد و قطعا احساس راحتی نمی کنیم و نمی توانیم از
حداکثر توانمدی خودمان استفاده کنیم.
2 دوپامین( سفیدی مغز)
دوپامین اینقدر داخل مغزمان ترشح می شود که مغز ما سفید می شود و هیچ چیزی را نمی بینیم
و کارکرد خودش را از دست می دهد.
یا مثلا یک جمله که خیلی راحت و در حالت عادی می توانیم بیان کنیم، اما به دلیل ترشح دوپامین و ترس،
مغز ما سفید می شود و کارکرد خودش را از دست می دهد.
انگار که به اطلاعات دسترسی ندارد.
و جالب است بعد از اینکه از آن موقعیت خارج شدید، دوباره به شرایط عادی خودش بر می گردد.
چون دیگر هیچ چیزی را خطرناک نمی بیند.
و در سخنرانی در جمع این اتفاق برای ما زیاد افتاده است چون از ناحیه امن خودمان می خواهیم خارج شویم.
3 اجتناب
آمیگدال تا جایی که امکان دارد سعی می کند ما را از آن موقعیت دور نگه دارد. یعنی چی!!
یعنی تا می توانی درخواست نکنید، تا می توانی داخل جمع صحبت نکنید.
و وقتی از این جمع ها دور می شویم فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟
مهمترین اتفاقی که می افتد این است که فرصت ها را از دست می دهیم و
باعث می شود که لذت های زندگی را از دست بدهیم.
4 آگاهی کم
به چه معنی؟
به این معنی که دقیق نمی دانیم که چه کاری داریم انچام می دهیم ولی
بعد که به خودمان فکر می کنیم می گوییم:
چه کاری بود که من انجام دادم؟
یا چرا این جملات را در جمع گفتم؟!
آگاهی ما در اینطور مواقع پایین می آید و هوشیار نیستیم و این بسیار بسیار خطرناک است که
اغلب باعث می شود که ما از سخنرانی در جمع ترس داشته باشیم و
احساسی که به ما می دهد این است که نباید دیگر در جمع صحبت کنیم.
و این می شود که ما دیگر صحبت و اظهار نظر نکنیم و از ناحیه امن خودمان خارج نشویم.
چون کار مغز حفظ حالت موجود است. و دوست ندارد انرژِی مصرف کند.
بیشتر بخوانید چطور اعتماد به نفس در جمع داشته باشیم
چهار بلای آمیگدال
به دلیل اینکه درجمع قرار نگیریم و سخنرانی کنیم آمیگدال با خواسته ی ما همسو می شود.
دوستان می خواهم به شما بگویم که هیچ چیز به تنهایی بد نیست. یعنی چی؟
یعنی میکروفن به تنهایی بد نیست،
ارتباط با جنس مخالف بد نیست.
سخنرانی در جمع یا صحبت در جمع چیز بدی نیست. درخواست کردن و نه گفتن چیز بدی نیست،
اما به دلیل شرایط فرهنگی، آموزش هایی که دیده ایم یا ندیده ایم خیلی چیزهای دیگر،
آمیگدال ما اشتباه متوجه شده است.
و باید آگاهی به این آمیگدال خودمان داشته باشیم.
یعنی یک ارتباط درست بین آمیگدال و آن موضوعی که مارا تحت الشعاع قرار داده است برقرار کنیم.
چون اگر تغییر ندهیم همیشه این 4 بلا یعنی ضربان، سفیدی مغز، اجتناب و آگاهی با ما خواهند ماند.
و می خواهم به شما بگویم که با اقدام کردن است که می توانیم آمیگدال را برنامه ریزی کرد.
و لطفا و لطفا و لطفا فقط از کسانی آموزش ببینید که
علم این کار را دارند و گرنه نصیحت و بروید این کار را انجام دهید بسیار خطرناک هستند.
چون اگر نداند آن فرد در ذهن شما چی میگذرد و مغز چطور کار می کند، اجتماع چه فرقی دارد،
می تواند هزینه زیادی برای همه ما داشته باشد.
بیشتر بخوانید: چطور بتوانیم ارتباط موثر و درستی بگیریم؟
روبرو شدن با ترسها
من همان فرشید پاک نژاد هستم که نمی توانستم قرآن بخوانم و صحبت کنم
و همه من را مسخره می کردند.
من همان فرشید پاک نژاد هستم که وقتی می خواستم اظهار نظر کنم در جمع ها سرکوفت می خوردم.
چند سال گذشت و به عنوان سخنران، بزرگ ترین سمینار کشور دعوت شدم
و جلوی 3000 نفر خیلی راحت سخنرانی خودم را انجام دادم، انگار که برای یک نفر دارم صحبت می کنم.
از پس این سخنرانی برآمدم.
مطمئن هستم شما هم که این مقاله را مطالعه می کنید، اگر به خودتان ایمان داشته باشید
که می توانید، حتما می توانید، به شرط اینکه بخواهید و بعد اقدام کنید.
من همیشه در کلاس ها و سمینارهای خودم می گویم که سعی کنید
از حوزه امن خودتان خارج شوید و با ترس ها روبرو شوید و
زود اقدام کنید و زود شکست بخورید تا زود به موفقیت برسید.
حالا که از آمیگدال صحبت کردیم بد نسبت که کارکرد کلی مغز را بدانید و آشنا شوید که
کلا مغز انسان ها چطور کار می کند
تا بهتر بتوانیم از مغزمان نه تنها در جمع بلکه در کل زندگی به درستی از آن استفاده کنیم.
بیشتر بخوانید: کنترل ترس های مهارتی در جمع
ریشه ی ترس از سخنرانی در جمع
چرا ما شروع کننده نیستیم و چه کارهایی قبل از اون باید انجام دهیم تا
اعتماد به نفس و عزت و نفس خودمان را افزایش دهیم که اصلا ترس چیه و چرا ما می ترسیم
در جمع سخنرانی کنیم؟
ترس ما بر میگردد به فکر و مغز ما که چطور واکنش نشان می دهند در مقابل ترس.
این شناخت خیلی مهم است که چطوری باشیم.
در ادامه با انواع ایده ی سه گانه مغزها آشنا می شویم.
هر انسانی این را به زبان بسیار ساده می گویم که آن پیچیدگی ها را نداشته باشد.
و اصلا کاری به نروساینس نداریم قسمتی را می گویم که الان با آن کار داریم.
خب ما 3 تا مغز داریم مغز اول مغز خزنده است.
که درونی ترین قسمت مغز است.
خزنده ها که ساده ترین نوع مغز را دارند، این را هم دارند. کار آن هم حفظ بقا است. بخور بخواب مواظبت کردن.
مثلا یک چیزی را یک نفر به سمت شما پرتاب می کنند،
این مغز خزنده است که واکنش نشان می دهد.
چون از خودش دارد مواظبت می کند.
از آن ترسی که به ما وارد شده تا به آن حالت آرامش برسیم.
دومین مغز، عاطفی است یا مغز پستاندار هم به آن می گویند.
این مغز عاطفی با احساسات سرو کار دارد و عموما احساساتش غیر ضروری است.
مثلا از کسی خوشش بیاد بدش بیاد . که حیوانات هم دارند این مغز را.
چون با احساسات سروکار دارد.
این دوره هم می تواند مفید باشد: چطور سر صحبت را باز کنیم؟
و سومین مغز منطقی است که اسم علمی آن نئوکورتکس است
که در انسان ها فضای بیشتری را گرفته است.
این سه تا مغز را ما داریم که هر کدام سه تا عمکلرد جداگانه دارند.
این مغز منطقی یا نئو کورتکس حساب کتاب می کند نقد می کند تحلیل می کند و این حالت کلیه مغز است.
حالا می خواهیم هر کدام را بررسی کنیم ببینیم که هر کدام از این مغزها چه کاری را انجام می دهند.
کارکرد مغزها
سوال؟
قدرت کدام یکی از این مغزها بیشتر است به نظر شما؟
شاید بعضی ها بگویید بستگی دارد در هر انسانی متقاوت است.
ولی یک مثال می خواهم بزنم که ببینیم کدام مغز نقشش پررنگتر است.
مثلا شما نفس خودتان را حبس کنید این کار کدوم مغز است؟
مغز منطقی است که منطقی این کار را انجام می دهید .
یکم هم مغز عاطفی کنجکاو است ببیند چه اتفاقی می افتد.
و مغز خزنده فعلا کاری ندارد.
چون احساس خطر نمی کند ولی به محض اینکه نفس تان بند بیاد مغز خزنده است
که وارد عمل می شود و دیگه نمیتوانید که نفس نکشید.
پس قدرت مغز خزنده خیلی زیاد است، به محض اینکه احساس خطر کند وارد عمل می شود.
مثلا پیش آمده که یک مرتبه، یک نفر حرفی را زده، ناراحت می شویم از دستش و دیگر به
حرفش گوش نمی کنیم، به شوخی کردن طرف نمیخندیم.
و مغز عاطفی دیگر ارتباط با این فرد برقرار نمی کند.
نگاه می کند ببیند با طرف مقابل به آن خوش میگذرد یا نه!
حالا این مغز خزنده یک سری نگرانی هایی دارد:
1- آیا خطرناک است؟ بررسی می کند آیا این کاری که انجام می دهید خطر دارد یا نه!
.مثلا یک صدای خش خش یا پلاستیک به گوش شما میخورد موقع خوابیدن
سریع واکنش نشان می دهد ببیند خطرناک است یا نه.
مغز خزنده برای اجداد ما کلیدی بوده که می ترسیدند.
چون آن صدای خش خش آن موقع ها صدای پلاستیک نبوده احتمالا یک مار بوده.
بنابراین عامل بقای ما مغز خزنده است.
و خیلی کلیدیه و نمیتونیم بگیم بدرد نمیخورد.
و خیلی رفتارهای اتوماتیک دارد مثلا وقتی شما
توی یک شرایط سخنرانی کردن قرار می گیرید
چرا استرس و ترس می آید سراغ شما؟
به دلیل اینکه مغز خزنده است که باخودش می گوید اگه گند بزنم چی!!
و در این شرایط هر سه مغز را درگیر می کند. ولی نقش مغز خزنده خیلی بیشتر است.
2- جستجو می کند آیا جدید است یا نه؟
روی چیزای جدید حساس است.
کلا کارهای جدید را دوست دارد. و بسیار بسیار بسیار اهمال کار و تنبل است.
و تمام تلاشش حفظ حالت موجود است.
که در کتابم سخنرانی مدیران ایرانی به شیوه استیو جابز کامل توضیح دادم
که چرا مدیران ما تنبل واهمال کار هستند.
بیشتر بخوانید: سخنرانی مدیران ایرانی به شیوه استیو جابز
و بررسی کردم حالات رفتاری مدیران ایرانی خودمان را، ولی حالا از بحث فاصله نگیریم.
گفتیم کار مغز خزنده حفظ حالت موجود است.
دوست دارد درجا بزنی کاری انجام ندهید و بهینه ترین حالت موجود را در نظر می گیرد.
از تلاش کردن و سعی کردن بدش می یاد، حوصلش سر میرود.
دوست دارد همه چیز مشخص و داخل چارچوب باشد. چرا؟
چون اجداد آن موقع ما اینقدر مواد غدایی نداشتند که استفاده کنند.
6 ماه می گشتند یک گرازی چیزی شکار کنند بعد 6 ما می خوردند بعد دوباره به فکر بعدی بودند.
الان ما در یخچال را باز می کنیم هر چی دوست داشته باشیم بر می داریم می خوریم.
اینقدر تنوع زیاد است. آن میزان انرژی که بدن انسان نیاز دارد سعی می کند نگه دارد.
هی تلاش می کند شما تکون نخورید. الان اگر داخل منزل نشستید، یک لحظه بایستید.
مغز خزنده می گوید:
چرا باید بلند بشوم؟
و تا می تواند مقاومت می کند که بلند نشود.
کسانیکه سریع بلند می شوند تسلط شان بر روی مغز خزنده بیشتر است.
کسانیکه مقاومت می کنند، تا آخرین قطره خون شان می نشینند،
آنها کسانی هستند هستند که مغز خزنده آن ها را کنترل می کنند.
احتمالا مغز های دیگر را ندارند همون مغز خزنده آن ها است.
البته می دانم که شما شامل این افراد نیستید.
پس به شدت اهمال کارو تنبل است که باید حواس مان باشد که مغز خزنده نتواند ما را کنترل کند.
بعد حالا چطور می شود که هیچ چیزی تغییر نکند یا اگه قرار است تغیر کند من تغییر نکنم یه عامل بیرونی تغییر کند؟
دنیا بهتر شود من همینی هستم که هستم. خیلی اهل دل است.
3- تا ناچار نشدیم مغز منطقی را صدا نکنید، چرا؟
چون مصرف انرژی مغز منطقی بالاست.
میگه خودت حل و فصل کن تموم کن.
فرض کنید دست من میخورد به یک چیز داغ !!! ناخودآگاه می بینم داغ است دستم را می کشم عقب
که نسوزه.کار کدام مغز است؟ خزنده.
حالا بیایم فرض کنیم که کار مغز منطقی بود چه اتفاقی می افتاد؟
اوه دماست گرم میشه گرم بشه دردم می گیره دردم بگیره دردسر میشه تاول میزنه بیا دستمو بردار. قطع شد
کلا دیگه.
بنابراین می سپارد به دست مغز خزنده .!
میگه :خزنده سریع دیگه تمومش کن غالب تصمیم گیری ها و کارامون با این است.
فکر کنید تنفس دست مغز منطقی بود. خب فکر کنم الان دی اکسید کربن به مقدار زیاد مانده میای بازدم بریم ،
نه حالا بزار فعلا یک دم بریم علی الحساب.پس خیلی خوبه این مغز خزنده خیلی جاها.
4- نگرانی های مغز عاطفی یا مغز میانی است.
کلا آدم رمانتیکی است: مثلا حوصلم سر میره. خسته میشم- اینطوریه.
مثلا داخل یک هواپیما نشستید می بیند با کناری شما بهش خوش میگذره یا نه؟
خیلی احساسی است و از جزئیات زیاد و نامربوط حالش بهم می خورد.
دوست دارد کلیات را متوجه شود. وارد جزئیات که شود حوصلش نمی شود و دوست دارد طفره رفتن را.
بیشتر بخوانید:فن بیان چیست و چه کمکی در جمع ها به ما می کند؟
موضوعات خسته کننده در جمع
دیده اید بعضی ها ریز به ریز یک موضوع را تعریف می کنند کلافه می شوید؟
این افتاده به جان مغز عاطفی انگار یکی دارد مغز عاطفی را کتک می زند.
5- کمترین میزان توجه را داشته باش.
توجه دردسر دارد.
مثلا دوست دارد سرش تو گوشی بغل دستی باشد، خط بغل دستی را چک کند،
خوش خط است بد خط است. اس ام اس بغل دستی را چک کند و از اینجور کارها.
بعد می خواهد چک کند که دوست داشتنی هست یا نه؟
خوش می گذرد یا نه، هر کسی را دوست دارد آنالیز کند. از کلمات سخت و دشوار که نمیفهمد بیزار است.
مثلا قلمبه ثلمبه صحبت کنید اذیت می شود.
نگرانی های مغز منطقی
با عقل جور در میاد یا نه. به نفع من هست یا نه. نمی دانم به درد من میخورد یا نه.
کار آن تجزیه و تحلیل است. حالا بیایم یک مثال بزنیم که واضح شکل بگیرد در ذهنمان.
فرض کنید من خریدارم داخل مغازه عینک فروشی شدم:
حالا مغزها چطور وارد عمل می شوند؟
من وارد می شوم. مغز خزنده چه عکس العملی نشون می دهد:
نگاه می کند ببیند خطری دارد یا نه؟
مغز عاطفی به چی توجه می کند؟ نگاه می کند: خوشم میاد از فروشنده یا نه؟ مهربون است یا نه.
مغز منطقی:
می بیند می ارزد یا نه؟ قیمتش خوب است یا نه؟
این مثال ها را می زنم که وقتی می خواهید ارتباط بگیرید و
در جمع سخنرانی کنید با این سه مغز درگیر می شوید!
چون الان متوجه شده ایم که این سه تامغز چطور در جاهای مختلف از خودشون واکنش نشان می دهند.
مثلا موقع ارتباط گرفتن و سخنرانی در جمع و شروع صحبت می دانیم که مغز عاطفی زیاد جزئیات دوست ندارد،
باید کوتاه باشد اول صحبت خودمان در جمع ،اگر دوست داشته باشد حالا ادامه می دهیم.
مثلا می دانیم الان که هر چقدر موقع ارتباط گرفتن در جمع و
شروع ارتباط ازخنده و طنز بیشتر استفاده کنیم طرف مقابل ما بیشتر دوست دارد با ما ارتباط نزدیکتری بگیرد، چرا؟
چون مغز عاطفی طرف مقابل ما را درگیر می کند و مغز خزنده میگه بهتر از اطلاعات گوش کردن است.
و مغز منطقی هم دارد استراحت می کند. و لذت می بردآن جمعی که شما برای آن ها صحبت می کنید.
پس خیلی ضروری است که ما شناخت کافی از مغزمان داشته باشیم
تا بتوانیم سخنرانی اثر گذاری در جمع های بزرگ و کوچک داشته باشیم.
زیاد صحبت کردن در جمع
پس با این توضیحات سه تا مغز داریم سه تا عملکرد متفاوت.
و ما باید به شدت به این سه تا حواسمان باشد.
من اگر در یک جمع می خواهم شروع کننده باشم چطور این ارتباط را بین این
سه تا مغز برقرارکنم که همه جمع دوست داشته باشند به صحبت من گوش کنند.
مثلا چند نفر از شما تا به حال یک گفتگو با یک آدم خسته کننده را تجربه کرده اید؟
تقریبا همه.
آیا دیگر حاضر هستیم به صحبت ها ی این آدم گوش کنیم؟
از این آدمهای خسته کننده و آرام و یکنواخت!
پس ما باید این حس را منتقل کنیم که بگوییم من اینطوری نیستم. تو باید بخواهی که من صحبت کنم.
نکات سخنرانی در جمع
حالا چند تا نکته میخواهم بگویم تا بهتر توی ذهن ما جا بگیرد.
اولین نکته این است که بی خطر باشیم. یعنی حریم شخصی افراد را رعایت کنیم.
بیش از حد نزدیک احساس نزدیکی نکنیم. مثال میزنم:
داخل یکی از دوره ها شرکت کننده ای بود که در نظر سنجی ها نوشته بود که
می شود تذکر دهید به برخی دوستان فاصله خودشان را رعایت کنند؟
چون سیر یا پیاز می خورند رعایت نمی کنند این موارد را حالا کدام مغز را اذیت می کند این اتفاق؟ مغز عاطفی .
نکته دوم : این که ایده ی اولیه رو باید خیلی کوتاه بگوییم.
از اول شروع نکنیم به زیاد صحبت کردن در ارتباطات. و این را به عنوان یک قانون باید رعایت کنیم.
همه دیده ایم بعضی ها شروع می کنند به صحبت کردن مفصل،
چون می دونیم الان مغز عاطفی از جزئیات بدش میاد دوست ندارد گوش کند.
مغز خزنده اصلا حوصله توضیحات را ندارد.
بنابراین خیلی کلی بحث را درچند تا جمله خلاصه میکنیم اگه دوست داشت
اشتیاق نشان داد آن موقع توضیحات بیشتر را می دهیم که طرف هم خوشش بیاد از ما
و همین نکات کوچیک کوچیک است که اگر در داخل جمع ها درست رعایت کنیم به
یک شخصیت برجسته و دوست داشتنی تبدیل می شویم.
سومین نکته این است که زیر ساخت بنیادی را تغییرش ندهیم.
می دانید بزرگ ترین مشکل مردم در جمع های اولیه چی می تواند باشد؟
می خواهند طرف را از بنیاد تغییرش بدن و کلا طرف را عوض کنند.
مثلا می گویند:
ببخشید آقای پاک نژاد من چند تا نظر دارم در مورد اجرای شما
هر موقع فرصت بهم بدهید باهم صحبت کنیم.
یک درصد امکانش هست که من به همچین آدمی وقت بدهم؟
معلوم است که نمی دهم می دانید چرا؟ چون میخواد زیر ساخت بنیادی من را تغییر دهد.
می خواهد روی اجرای من حرف بزند.
ممکن است حرفش هم درست باشد ولی مغز خزنده و عاطفی من میگه:ردش کن بره بابا بیخود کرده.
پس خیلی مهم است که یاد بگیریم که با فضای انتقاد نرویم جلو.
مثلا یکی بگوید به شما یک مشکلی توی کار شما دیده ام چه حسی به شما دست می دهد؟
هیچی از اجرای من را ندیده است، فقط مشکل را دیده و انتقاد می کند.
پس خیلی باید یک جایگاه مثبتی از خودمان بسازیم، و حس بد منتقل نکنیم اول ارتباط.
مثلا طرف فروشنده است بعد می گویید ببخشید فلان مدل لبتاب را دارید؟
بعد با خنده میگه:
بابا این که الان سه ساله تولید نمیشه که.
شما چه حسی گرفتید همین الان؟
مغز عاطفی کتک خورده دارید . چون ضایع شدید در صورتیکه یک آدم حرفه ای چی میگه؟
آهان این نسخه جدیدتر هم داریم میشه ببینید!
تمام شد. چرا می رویم سراغ نقطه ضعف شخص؟عینک انتخاب کرده بودم فروشنده خندید و گفت:
این که به چهره شما نمیاد. از مغازش اومدم بیرون.
یا یکبار رفتم یک گوشی از علاالدین بخرم بعد به فروشنده گفتم آقا گوشی ایفون چند قیمت است؟
گفت قدشو میخوای وزنشو میخوای اندازشو میخوای؟
واقعا میخواستم دوتا گوشی بگیرم اون موقع فقط چون مغز عاطفیمو اذیت کرد
رفتم از مغازه کناریش خریدم و بعد پشیمان شده بود که چه اشتباهی کرده که با احترام بیشتر صحبت نکرده بود.
فضای انتقاد در جمع ها
در جمع ها هم همین است، خیلی مهم است، مثلا بگویم ارتباطات خودتان را ببینید!
الان چکار دارم انجام می دهم؟
تحقیر دارم می کنم دارم میرم سراغ زیر ساختهای بنیادین.
و به شدت باید حواسمان باشد که فضای انتقاد را دور کنیم از خودمان
پس توی شروع صحبت یا یک ارتباط باید یاد بگیریم که خلاصه و مفید صحبت کنیم.
و این خیلی ما رو اذیت می کند که بگویند چقدر طرف پرحرف است.
باید بقیه از شما بخواهند که صحبت کنید.
و جملات را از همین الان سعی کنید که کوتاه کوتاه کنید تا عادت کنید به کوتاه گویی.
و این خیلی مهم است.تمرینی که شما بعد ازخواندن این مقاله باید انجام دهید این است :
جملاتی که آماده کرده اید برای یک گفتگو، برای خودتان یکجا بنویسید.
بعد ببینید کجا را می توانید حذف کنید که کوتاه کوتاه شود.
بعد از چند بار این تمرین را که انجام داده اید در ناخودآگاه شما این به صورت اتوماتیک اتفاق می افتد
و جامع و مفید میشه صحبت شما، و بعد ببنید که چقدر دوست داشتنی می شوید
و همه می خواهند که در جمع ها سخنرانی کنید و شروع کننده باشید و لذت می برند از همنشینی با شما.
بیشتر بخوانید: درخشیدن در جمع ها
سخنرانی در جمع افراد با کاریزماتیک
افراد با کاریزماتیک همچین شخصیتی دارند. که همه دوست دارند با این نوع افراد ارتباط بگیرند.
شما باید تمام تمرکز خودتان را بگذارید در مغز منظقی چون مغز خزنده که اهمال کار و تنبل است.
مغز عاطفی هم که عموما یک عاشق غر غرو است و تمرکز شما رو از روی هدفتان برمی دارد.
قطعا باید توی زندگی بهش توجه کنید و بسیار هم مهم است
ولی در فضای سخنرانی در جمع باید بیشتر از مغز منطقی کمک بگیرید.
الان که کار با این سه تا مغز را که یاد گرفتید می دانید که چطور سر بحث رو باز کنید
و در جمع ها سخنرانی کنید که طرف مقابل شما اشتیاق نشان دهد به شما.
سوالات باز در سخنرانی
حالا چطور می شود از سوالات باز سخنرانی در جمع استفاده کرد؟
سوالات باز سوالاتی است که طرف با اشتیاق در گفتگوی شما شرکت می کند.
مثلا در فضای دانشگاه می توانید بپرسید کدام دانشگاه درس می خوانید؟
یا چه رشته ای درس می خوانید.؟
آیا لذت هم می برید از رشته ای که در آن مشغول هستید؟
این را می گویند سوالات باز.
با هر نوع سوالی می توانید شروع یک بحث رو پیش ببرید.
مثلا چه ساعت شیکی دارید می توانم بپرسم از کجا گرفتید؟
با کاربرد سه تا مغز سعی کنید که در شروع مکالمه ها سوالی بپرسید که جذاب باشد،
مفید و مختصر که طرف دوست داشته باشد ادامه بحث را با شما همراهی کند و لذت ببرد.
مرسی که با من در این مقاله جامع همراه بودید، خوشحال می شوم نظرات شما دوستان عزیز را داشته باشم
پیروز، موفق و همواره بهترین خودتان باشید.
درباره فرشید پاک نژاد
همیشه فکر می کردم که خوب صحبت کردن و جذابیت داشتن ذاتیه و با آموزش نمیشه تقویت و رشد کرد من یعنی فرشید پاک نژاد آمدم اینو به شما دوستان بگویم که اگر بخوای جذاب و زیبا صحبت کنی بهت کمک کنم تا رسالتی که دارید را به منصحه ظهور برسانید. و مطمئن هستم اگر بخواهی راهش را پیدا می کنید وگرنه تا دلت بخواد بهانه ها هستند مهم این است که می خوای چطور آدمی باشی!. اگر آمدی که در صحنه بدرخشی این فرصت را از خودت نگیر. ما اینجا هستیم و همه یک شعار را داریم : بهترین خودتان باشید.
نوشته های بیشتر از فرشید پاک نژاد
دیدگاهتان را بنویسید